1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 410  تاريخ مخابره خبر:  ۷/۲/۱۳۸۲  نوع : نقد
 کد خبر : 138203110100  ساعت مخابره خبر: ۱۰:۰۷:۳۶
    ۱۳۸۲/۰۲/۰۷                              تاريخ نشر خبر :  
 

اندرباب «عشق دنيوي» يا روايت «شوهر آهو خانم»

بدون خلاصه

حديث عشق پيرانه سر و ماجراهاي تلخ و شيرين مرد دوزنه، هميشه براي تماشاگارن ايراني جذابيت ويژه اي داشته است و نمونه هاي متنوع آن را مي توان در بايگاني تاريخ سينماي ايران سراغ گرفت. به عنوان مثال بايد از فيلم «شوهر آهو خانم» (1347، داوود ملاپور) ياد كرد كه براساس داستاني به همين نام ساخته شد و در زمان خود اثر بحث انگيزي و فيلم «دنيا» نيز از نظر خط داستان و مضمون و پيام شباهت انكارناپذيري به آن دارد. موضوع هر دو فيلم پيرامون عشق نافرجام مردي ميانه سال و متدين و سنتي و زن و بچه دار به زني جوان و دلربا و متجدد دور مي زند با اين تفاوت كه «دنيا» قضيه را به چاشني طنز و خنده مي آميزد اما «شوهر آهو خانم» خيلي تلخ و جدي و عبوس موضوع را مطرح مي كرد. به هرحال آنچه امروز بر پرده سينما مي بينيم، روايت معصرتر حكايتي قديمي است و همچنان از ورطه عميق بين دو نسل پرده برمي دارد و عجباً كه به رغم گذشت زمان و زير و روشدن شرايط مناسبات اجتماعي، هيچ تغييري در اين «ورطه عميق» ديده نمي شود. حاجي عنايت «دنيا» همان وسوسه ها و دغدغه ها و اميال سرخورده و طرز فكر را دارد كه حدود سي و پنج سال پيش حاجي سرابي يا مشدي ميران «شوهر آهو خانم» داشت. چنانچه از شواهد و قراين برمي آيد، عامه تماشاگران هم، هنوز در چم و خم تضادها و تناقض هاي ساليان گذشته وامانده اند و همچنان براي تماشاي سرنوشت عبرت آموز چنين آدم هايي سر و دست مي شكنند. انگار هيچ حادثه اي مهمتر و پيچيده تر و هيجان انگيز تر از فراز و نشيب زندگي مرداني اسير وسوسه نفس، نيست و ماجرا وقتي جذاب تر مي شود كه با موجودي مدعي پايبندي به اخلاقيات سنتي سر و كار داشته باشيم اما در رفتار و منش او خلاف ادعاهايش را مي بينيم. «دنيا» بر شالوده الگويي آشنا و بارها تجربه شده، به شرح رابطه عاطفي مردي شصت ساله و سنتي (حاجي عنايت/محمدرضا شريفي نيا) و زني جوان و از فرنگ برگشته (دنيا/هديه تهراني) مي پردازد و در حد ملودرامي عشقي/خانوادگي با مايه هاي كمدي، توانسته است باب پسند خاص و عام باشد و رضايت تماشاگرانش را برآورد و اگر فيلم را در چارچوب خودش بسنجيم، حاصل كار پذيرفتني خواهد بود؛ روايت سر راست داستان، تيپ سازي و شخصيت پردازي مناسب و به اندازه، منطقي جلوه دادن روابط و برخوردهاي و انگيزه رفتار آدمها، ميزانسن هاي ساده و مؤثر، بازي هاي يكدست و روان، حفظ تناسب بين عناصر فني از قبيل فيلمبرداري و تدوين و صحنه آرايي و چهره پردازي،‌ فيلم را در رديف آثار موفق سينماي ايران قرار مي دهد. البته هيچ يك از موارد ياد شده، «دنيا» را به اثري فوق العاده بدل نمي كنند بلكه اينها بديهي ترين و ابتدايي ترين اصول فيلمسازي هستند كه متأسفانه در بسياري از فيلم هاي ايراني رعايت نمي شوند و حتي گاه مضامين تأمل برانگيز و ارزشمند بر اثر ضعف پرداخت صحيح سينمائي، آسيب جدي مي بينند. شخصيت هاي اصلي فيلم جدا از هويت واقع گرايانه اجتماعي، بيش و كم بار تمثيلي نيز دارند و هر يك به فراخور روند داستان و سير حوادث، رفته رفته، موقعيتي نمادين به خود مي گيرند؛ حاجي عنايت، نماينده نوعي طرز فكر و منش اخلاق سنتي است كه در ناگزير در برابر جاذبه هاي فريبنده دنيا فرو مي ريزد و اعتبار خود ار از دست مي دهد و شخصيت دنيا، چنانچه معناي نامش يادآوري مي كند، تجلي مثالي وسوسه هاي دنيايي است و همچون محك حقيقت، نقاب از چهره رياكاران بر مي دارد. فيلم در فصل آشنا شدن دنيا و حاجي عنايت، بر اين معنا كنايه ظريفي مي زند؛ جايي كه حاجي سرش را زير پوشش سفيدي پنهان كرده است و در پي رفتار اعتراض آميز دنيا، آن را از صورت خود برمي دارد و با نگاهي مبحوت و حالتي پريشان به دنيا خيره مي ماند و.... بدين ترتيب با اشاره اي موجز نخستين حادثه براي آشكار كردن سرشت پنهان حاجي عنايت رقم مي خورد و در ادامه صحنه مورد نظر، شاهد نمايش رفتار متظاهرانه او هستيم. وقتي از قاب تصوير بيرون مي رود تا كارمند خطاكارش را تنبيه كند. دوربين روي چهره دنيا متوقف مي ماند و ما فقط صداي توپ و تشرهاي حاجي را مي شنويم آيا همه سر و صداها به خاطر جلب توجه دنيا نيست؟ ضلع ديگر اين مثلث عشق خيانت و رسوايي را زن حاجي- گوهر (گوهر خيرانديش) شكل مي دهد. او به تناسب نامش، شخصيتي تمثيلي است و به عنوان موجودي ساده دل، مهربان، پاكدامن، فداكار، مسؤوليت پذير و با ايمان، در جايگاه مقابل شخصيت دنيا قرار مي گيرد و آينه تمام نماي زني سنتي به شمار مي رود كه تمكين بي چون و چرا و سلطه پذيري در برابر مردش را فضيلتي اخلاقي مي داند و برخلاف شوهرش، پشت چهره صميمي خود، هيچ شائبه اي ندارد. همه دلخوشي اش زندگي در خانه اي قديمي است. حاجي عنايت پيش زني مثل گوهر، حاكم مطلق العنان به نظر مي رسد. به ياد بياوريم؛ صحنه ي آغاز فيلم را كه حاجي بر تخت اقتدار تكيه زده و گوهر مانند كنيزي مطيع پاشويه اش مي كند. آفتابه و لگن و گلبرگ هاي روي آب و فضاي قديمي ايوان خانه، ما را به روزگاران سپري شده مي برد. گوهر، حاجي عنايت را مردي مقتدر و صاحب اختيار مي خواهد اما دنيا او را همچون آدمي عقب مانده، بازيچه اي سست عنصر، پوشالي و حقير مي پندارد و فيلم در مسير اثبات ديدگاه دنيا پيش مي رود و طنز و هجو قضيه نيز بر همين نكته تكيه دارد. روند استحاله شخصيت حاجي عنايت از مردي متعصب و سنتي به يك تيپ بي هويت به ظاهر غرب زده، لحظه هاي خنده داري پيش مي آورد و البته طرز نمايش ماجرا، نقش تعيين مؤثري در تقويت حس طنز ايفا مي كند. تغيير سر و شكل حاجي، دائم با حال و هوايي غافلگير كننده همراه است. مثلاً فروشنده لوازم خانگي او را پدر دنيا مي نامد و در نماي بعدي حاجي با موهاي رنگ شده از آرايشگاه بيرون مي آيد يا پس از صحنه رمانتيك فال قهوه، ناگهان در تصويري غير منتظره با لباس نوجوانان تازه بالغ (تي شرت و شلوارك و كلاه مدل NIKE) جست و خيزكنان ظاهر مي شود كه حركات مضحكش خنده تماشاگر را به اوج مي رساند. اگرچه برخي شوخي ها و طنازي هاي فيلم هم چندان دلچسب و جذاب نيست. مثل صحنه اي كه دنيا، هنگام رانندگي مي گويد: «لطفاُ كمربندتون رو ببندين» و حاجي به كمر شلوارش نگاه مي كند يا .... مزه پراني هاي داماد حاجي با لهجه گيلكي كه خاطره كمدي هاي دهه چهل و پنجاه سينماي ايران را به ياد مي آورد و الگوي منسوخ شده اي است. انگيزه دنيا براي به زانو درآوردن حاجي عنايت چيست؟ چرا خود را سر راه او قرار مي دهد؟ اين بازي فريبكارانه و توطئه آميز از كجا سرچشمه مي گيرد؟ فصلهاي پاياني داستان با اشاره هاي ضمني در پي پاسخ گفتن به پرسشهاي ياد شده هستند اما راز ماجراجويي زيركانه دنيا همچنان ناگفته باقي مي مامند. چگونگي رابطه پدر دنيا با حاجي عنايت در ساليان گذشته و داد و ستد كنوني مهران با او. همچنين اهميت حضور عمه خانم در اين گير و دار از جمله نكات مبهم داستان به شمار مي روند كه البته نقش سانسور را هم نبايد ناديده گرفت. آخرين نمايش فيلم، تصوير حاجي عنايت زير باران، معنايي دوپهلو دارد، هم نشانه تطهير اوست و هم يادآور شعري از مهدي اخوان ثالث كه گفت: اي گروه پاي چركين تار چركين پود يادگار قحط سالي هاي دردآلود هيچ باراني شما را شست نتواند.
انتهای پیام /

 
  نويسنده نقد : تهماسب صلح جو  
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com